شبِ پنجاه و نهم

حکایات روایت شده در این قسمت: باقیِ حکایتِ ملک نعمان و فرزندانِ او، شرکان و ضوء المکان در خوانشَ شبِ پنجاه و نهم، عبارتِ چون ملِک او را بدید خونِ برادری به جوش آمد و مهرش اندر دل جای گرفت را تصحیح کرده و به جایِ آن خواندم، ملِک شرکان که خواهرِ کوچکتر را هیچگاه ندیده بود و نمی‌شناخت، چون نزهت الزمان در برابرش آمد، مهرش اندر در جای گرفت.

Om Podcasten

در اینجا، قصه‌های هزارویکشب را با هم می‌شنویم. کتابی که من برایِ تهیه‌یِ این مجموعه در اختیار دارم ترجمه‌ایِ است از زمانِ فتحعلیشاهِ قاجار (به دستورِ نوه‌یِ وی، بهمن میرزا) به قلمِ ملا عبداللطیف طسوجی که انتخابِ اشعارِ فارسیِ آن بر عهده‌یِ میرزا سروش بوده. در این ترجمه، بعضی جملات و ابیات ترجمه نشده و همان عباراتِ عربی به کار رفته که گاه از روان بودنِ متن می‌کاهد. از این روی، من گاه بخش‌هایِ عربیِ متن را خودم به فارسی ترجمه می‌کنم، و در صورتِ لزوم متن را -با کمترین تغییرات- ویرایش می‌کنم. تمامِ این تغییرات و معانیِ بعضی کلمات را (از شبِ بیست و نهم) می‌توانید در توضیحاتِ هر قسمت بیابید.