قسمت دویست و هفتاد و پنجم ابیات 19609 تا 19728

حکایت آن درویش کی در هری غلامان آراستهٔ عمید خراسان را دید و بر اسبان تازی و قباهای زربفت و کلاهای مغرق و غیر آن پرسید کی اینها کدام امیرانند و چه شاهانند گفت او را کی اینها امیران نیستند اینها غلامان عمید خراسانند روی به آسمان کرد کی ای خدا غلام پروردن از عمید بیاموز آنجا مستوفی را عمید گویند ================ باز جواب گفتن آن کافر جبری آن سنی را کی باسلامش دعوت می‌کرد و به ترک اعتقاد جبرش دعوت می‌کرد و دراز شدن مناظره از طرفین کی مادهٔ اشکال و جواب را نبرد الا عشق حقیقی کی او را پروای آن نماند و ذلک فضل الله یتیه من یشاء

Om Podcasten

اين بار مولانا را نخوانيم، بلكه بفهميم مثنوي را بيت به بيت گوش كنيم و پيام مولانا با زبان ساده دريابيم گر شدی عطشان بحر معنوی فرجه‌ای کن در جزیره‌ی مثنوی تبلیغات: +98 996 569 1194 حمایت: https://hamibash.com/masnavipodcast