درد عشقی کشيده‌ام که مپرس ۲۷۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۰فاعلاتن مفاعلن فعلندرد عشقی کشيده‌ام که مپرس(رخت جایی کشیده‌ام که مپرس) زهر (درد) هجری چشيده‌ام که مپرس گشته‌ام در جهان و آخر کار دلبری برگزيده‌ام که مپرس آنچنان در هوای خاک درش می‌رود آب ديده‌ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنيده‌ام که مپرس سوی من لب چه می‌گزی که مگوی؟ لب لعلی گزيده‌ام که مپرس بی تو در کلبه‌ی گدایی خويش رنج‌هایی کشيده‌ام که مپرس همچو حافظ غريب در ره عشق به مقامی رسيده‌ام که مپرسSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Om Podcasten

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _ من فرزین رنجبر هستم.