سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم ۳۷۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنسرم خوش است و به بانگ بلند می‌گويمکه من نسيم حيات از پياله می‌جويمعبوس زهد به وجه خمار ننشيندمريد حلقه‌ی دردی‌کشان خوش‌خويمشدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوستکشيد در خم چوگان خويش چون گويمگرم نه پير مغان در به روی بگشايدکدام در بزنم چاره از کجا جويم؟مکن در اين چمنم سرزنش به خودروییچنان که پرورشم می‌دهند می‌رويمتو خانقاه و خرابات در ميانه مبينخدا گواست که هر جا که هست با اويمغبار راهِ طلب کيميای بهروزی‌ستغلام دولت آن خاک عنبرين بويمز شوق نرگس مست بلندبالاییچو لاله با قدح افتاده بر لب جويمنصیحتم چه کنی ناصحا چو می‌دانیکه من نه معتقد مرد عافیت‌جویمبيار می که به فتوای حافظ از دل پاکغبار زرق به فيض قدح فروشويمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Om Podcasten

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم