گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس ۲۶۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۶۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس زين چمن سايه‌ی آن سرو روان (چمان) ما را بس من و همصحبتی اهل ريا؟ دورم باد از گرانان جهان رطل گران ما را بس قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند ما که رنديم و گدا دير مغان ما را بس بنشين بر لب جوی و گذر عمر ببين کاين اشارت ز جهان گذران ما را بس نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس اين سود و زيان ما را بس يار با ماست چه حاجت که زيادت طلبيم؟ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس از در خويش خدا را به بهشتم مفرست که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس حافظ از مشرب قسمت گله (بی)ناانصافی‌ست طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بسSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Om Podcasten

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _ من فرزین رنجبر هستم.