آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم ۳۶۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم خاک می‌بوسم و عذر قدمش می‌خواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بنده‌ی معتقد و چاکر دولتخواهم بسته‌ام در خم گيسوی تو اميد دراز آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم ذره‌ی خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم پير ميخانه سحر جام جهان‌بينم داد و اندر آن آينه از حسن تو کرد آگاهم* صوفی صومعه‌ی عالم قدسم ليکن حاليا دير مغان است حوالتگاهم با من راه‌نشين خيز و سوی ميکده آی تا در آن حلقه ببينی که چه صاحب‌جاهم مست بگذشتی و از حافظت انديشه نبود آه اگر دامن حسن تو بگيرد آهمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Om Podcasten

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم