عمری‌ست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم ۳۴۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۴مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن عمری‌ست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم دست شفاعت هر زمان در نيک‌نامی می‌زنم بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود دامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنم اورنگ کو؟ گلچهر کو؟ نقش وفا و مهر کو؟ حالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنم تا بو که يابم آگهی از سايه‌ی سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش‌خرامی می‌زنم هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل نقش خيالی می‌کشم فال دوامی می‌زنم دانم سر آرد غصه را رنگين برآرد قصه را اين آه خون افشان که من هر صبح و شامی می‌زنم با آن که از وی غايبم و از می چو حافظ تايبم در مجلس روحانيان گه‌گاه جامی می‌زنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Om Podcasten

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم