یکی بود یکی نبود: قسمت پنجم - زال دستان

سام نریمان، حاکم زابلستان، پهلوانی پرآوازه و دلاور بود. او در زندگی همه چیز داشت الا فرزند، تا عاقبت روزی باخبر شد که فرزندی در راه دارد؛ این خبر باعث خوشحالی همه شد تا روزی که کودک به دنیا آمد و....

Om Podcasten

دوست دارین قصه بشنوین؟ داستان‌های زیر گنبد کبود؟ وقتی یکی بود و یکی نبود؟ قصه‌هایی از جنس روزگاران مختلف و ساخته و پرداخته ذهن آدم‌ها؛ آدم‌هایی که در جست‌و‌جوی دنیایی بهتر، خود را به رویاها می‌سپردند و به سراسر جهان سر می‌کشیدند. هم برای سرگرمی و هم کمی دور شدن از دنیای واقعی و نزدیکی به سرزمین رویا و خیال.بسیاری از واقعیت‌های امروز جهان هم از رویاهای آدمی شروع شده ؛ پا گذاشتن به کرات دیگر، همان کاری که شازده کوچولو کرد. رفتن به زیر دریاها، کاری که ژول ورن کرد، سبز کردن جهان، با سرانگشت کودک سبز انگشتی، دوستی با حیوانات، مثل دوستی کبوتر و مورچه، همدل شدن با پریان دریایی، مثل ساراهای دشت مغان، بیرون آوردن آدم از دل چوب، مثل پینوکیو....و خیلی داستان‌های دیگر.و همه اینها برای اینکه رویای زندگی بهتری داشته باشیم. تا زمانی هم که رویا داشته باشیم، همه چیز ممکن است. پس منتظر قصه‌های ما باشید.