آی‌قصه شما | میترا و خورشید

✍️ نویسنده: نگار نصر

🎙 قصه‌گو: سعیده جواهری


📝 خلاصه قصه:

میترا دوست داشت خورشید مال خودش باشد. اما خورشید خیلی دور بود. برای همین با بابا و مامانش رفت بالای کوه و خورشید را برداشت. گذاشت توی جیبش و یکهو شب شد! میترا نمی‌دانست خورشید، صبح‌ها را به وجود می‌آورد و تازه وقتی بچه‌ها شروع کردند به شعر خواندن، فهمید چه اتفاقی افتاده است!


☑️ این قصه توسط مخاطبان آی‌قصه نوشته و ضبط شده است.

☑️ این قصه را در دیگر پادگیرها هم می‌توانید بشنوید.

☑️ این قصه در کارگاه نویسندگی و قصه‌گویی آی‌قصه بازنویسی شده است.

ـــــــــــــــ

💈 وبسایت آی‌قصه 💈 

ـــــــــــــــ

💈 اینستاگرام آی‌قصه: Instagram.com/iGhe3

💈 تلگرام آی‌قصه: t.me/iGhe3

💈 ایمیل آی‌قصه: iGhe3.box@gmail.com

Om Podcasten

آی‌قصه؛ جایی برای قصه گفتن و قصه شنفتن! www.iGhe3.com