چشم تو نه بست است مگر گفت و شنودت - ابوالمعانی بیدل

چشم تو نه بست است مگر گفت و شنودتمحو خودي اي بيخبر افسانه کدام استچشميکه ندارد نظري حلقه دام استهر لب که سخن سنج نباشد لب بام استبيجوهري از هرزه درائيست زبانراتيغي که بزنگار فرو رفت نيام استمغرور کمالي زفک شکوه چه لازمکار تو هم از پختگي طبع تو خام استاي شعله اميد نفس سوخته تا چندفرد است که پرواز تو فرسوده دام استنوميديم از قيد جهان شکوه نداردبادام و قفس طاير پر ريخته رام استکي صبح نقاب افگند از چهره که امشبآئينه بخت سيهم در کف شام استني صبر بدل ماند و نه حيرت بنظرهااي سيل دل و برق نظر اينچه خرام استمستند اسيران خم و پيچ محبتدر حلقه کيسوي تو ذکر خط جام استبگذر زغنا تا نشوي دشمن احباباول سبق حاصل زر ترک سلام استگويند بهشت است همان راحت جاويدجائيکه بداغي نطپد دل چه مقام استچشم تو نه بست است مگر گفت و شنودتمحو خودي اي بيخبر افسانه کدام استبيدل بگمان محو يقينم چه توان کردکم فرصتي از وصل پرستان چه پيام استحضرت ابوالمعانی بیدل رحنویسنده: محمد میرویس غیاثیبکوشش: احمد فهیم هنرور

Om Podcasten

در این کانال ضمن دکلمه و تفسیر ابیات شعرای نامدار، تفسیر اشعار دیوان شمس تبریزی، دکلمه غزلیات، حکایات مثنوی معنوی، مجالس سبعه، مقالات شمس تبریزی و منتخب از فیه ما فیه حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی را نیز نشر خواهیم نمود. درور سایت شعرستان Shaeristan.Com