فصل ۲ - قسمت ۲۰ - گوهر یگانه‌ای که در تبریز بود

نبیل: . . . اما در این میان جوانی بی اختیار از صف سربازان عبور کرد و با وجود موانع شدیدی که وجود داشت، با پای برهنه در جاده شروع به دویدن کرد. نیم فرسخ راه را دوید تا عاقبت هر طور بود خود را به حضرت باب رساند و درحالی که اشک از چشمانش روان بود، زمین مقابل آن حضرت را بوسید.

Om Podcasten

در فصل دوم این برنامه که به مناسبت دویستمین سال تولد حضرت باب به صورت نمایش رادیویی تهیه شده ماندانا دختر ایرانی، تاریخ نبیل را که از دوست بهائیش ترنم گرفته مطالعه می‌کند. دوباره نبیل زرندی خود تاریخش را روایت می‌کند.